- کلید شدن
- بوسیله کلید بسته شدن، یا کلید شدن دندان (های) کسی. چفت شدن دندانها وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ: (مشدی مثل مار بخود می پیچید. نفس نفس میزد یکهو پس افتاد و دندانها یش کلید شد)
معنی کلید شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کلید شدن ((~. شُ دَ))
- بسته شدن، قفل شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن
دور شدن جدا ماندن دور شدن، جدا شدن
بلاغت
افراخته شدن (بنا و جز آن) بر افراشتن، تعالی ترقی، برخاستن (از جای از خواب)، دراز شدن (شب و روز)، بر پا شدن: (فتنه ای بلند شد)
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
برنگ سفید درآمدن: ابیاض سفید شدن موی، ظاهر شدن آشکار گشتن
به دست آمدن، حاصل شدن، فراهم شدن
افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
به دست رسیدن فراهم آمدن نصیب شدن چیزی کسی را
گنده شدن کلفت شدن، ستبر شدن (شیر و مانند آن) پر مایه شدن مقابل رقیق شدن خشن گشتن، سنگین و ناگوار شدن
شوخیدن
تهی شدن خالی شدن: (حاصل آن شب چنان بپا بودم (بیا سودم) کز همه مغز ها کلاک شدم)، (انوری)
کلیدان: (هر روز یک دینار کسب میکرد و شب بدرویشان دادی و در کلیدان بیوه زنان انداختی)
پایبند شدن، در بند افتادن دربندشدن، علاقه مند بچیزی شدن، مبادی آداب شدن
Outstretch
estender
ausstrecken
wyciągać
растягивать
простягувати
extender
étendre
estendere
uitstrekken
फैलाना
merentang