جدول جو
جدول جو

معنی کلید شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کلید شدن
بوسیله کلید بسته شدن، یا کلید شدن دندان (های) کسی. چفت شدن دندانها وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ: (مشدی مثل مار بخود می پیچید. نفس نفس میزد یکهو پس افتاد و دندانها یش کلید شد)
فرهنگ لغت هوشیار
کلید شدن
((~. شُ دَ))
بسته شدن، قفل شدن
تصویری از کلید شدن
تصویر کلید شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلید شدن
تصویر پلید شدن
ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید شدن
تصویر بعید شدن
دور شدن جدا ماندن دور شدن، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیغ شدن
تصویر بلیغ شدن
بلاغت
فرهنگ لغت هوشیار
افراخته شدن (بنا و جز آن) بر افراشتن، تعالی ترقی، برخاستن (از جای از خواب)، دراز شدن (شب و روز)، بر پا شدن: (فتنه ای بلند شد)
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا گشتن پیدا گشتن آشکار شدن نمودار گردیدن، بوجود آمدن خلق شدن، معلوم شدن مرئی شدن، طلوع کردن طالع شدن، یا پدید آمدن بامداد ین. پیدا شدن (زهره و عطارد) پیش از طلوع آفتاب در مشرق. طلوع صباحی مقابل پنهان شدن بامدادین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید شدن
تصویر سفید شدن
برنگ سفید درآمدن: ابیاض سفید شدن موی، ظاهر شدن آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید شدن
تصویر عاید شدن
به دست آمدن، حاصل شدن، فراهم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلند شدن
تصویر بلند شدن
افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن
از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید شدن
تصویر عاید شدن
به دست رسیدن فراهم آمدن نصیب شدن چیزی کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
گنده شدن کلفت شدن، ستبر شدن (شیر و مانند آن) پر مایه شدن مقابل رقیق شدن خشن گشتن، سنگین و ناگوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیف شدن
تصویر کثیف شدن
شوخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاک شدن
تصویر کلاک شدن
تهی شدن خالی شدن: (حاصل آن شب چنان بپا بودم (بیا سودم) کز همه مغز ها کلاک شدم)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلید دان
تصویر کلید دان
کلیدان: (هر روز یک دینار کسب میکرد و شب بدرویشان دادی و در کلیدان بیوه زنان انداختی)
فرهنگ لغت هوشیار
پایبند شدن، در بند افتادن دربندشدن، علاقه مند بچیزی شدن، مبادی آداب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید شدن
تصویر عاید شدن
((~. شُ دَ))
نصیب شدن، به دست آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلید کردن
تصویر کلید کردن
((~. کَ دَ))
بند کردن به کسی، پیله کردن به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشیده شدن
تصویر کشیده شدن
Outstretch
دیکشنری فارسی به انگلیسی